فاخته- فهم و نقد، نقیض حافظه و تسلیم است و ما از مهد کودک به بچه هایمان داریم حافظه و تسلیم را یاد می دهیم. خیلی ساده آزمایش کنید اگر سنتان اقتضا می کند به بچه چهارم ابتدایی تان بگویید و اگر سنتان اقتضا نمی کند به خواهر کوچکتر یا برادر کوچکترتان بگویید. شما می گویید که مثلا مرکز فرانسه پاریس است. دخترتان می گوید نه خانم معلم مان گفته است که پایتخت فرانسه پاریس است. هر چه می گویید مامان بابا فرق که نمی کند من هم دارم همان حرف را می زنم. من میگویم مرکز فرانسه پاریس است خانم معلم تان هم میگوید پایتخت فرانسه پاریس است. می گوید که نه پایتخت فرانسه پاریس است. چون آدمی که مبتنی بر حافظه است نمی فهمد که مرکز و پایتخت علی رغم تفاوت ظاهری لفظی که دارند وحدت باطنی معنایی دارند.
حالا فرض هم می کنیم دوتا حرف هم می زدید حرف شما یک چیز بود و حرف معلم چیز دیگری. چرا حق را فوری به معلم اش می دهد؟ رکن دوم و آن تسلیم است. وقتی وارد مدرسه می شوی باید تسلیم معلم بشوی. حالا من می گویم بابا عزیز من فرض می گیریم حرف من با خانم معلم تان دو حرف باشد چرا فورا من را تخطئه کردی گذاشتی کنار؟نهایت اش باید بگویی معلم ما یک چیز می گوید پدر من یک چیز میگوید باید بروم ببینم حق با کدامشان است. به خاطر این است که این را هم به او یاد داده اند که باید تسلیم باشی.
خوب حافظه غیر از فهم است، فهم با مفهوم سر و کار دارد، حافظه با لفظ سر و کار دارد و تسلیم غیر از نقد است، تسلیم موضع انفعال داشتن نسبت به اقوال بزرگان و اکابر یک علم است که من تسلیمم، من واداده ام در مقابل بزرگان این علم اما نقد نقش فعالانه به دوش گرفتن است که من خودم قوه ی تمییزی دارم، قوه تشخیصی دارم، عقل دارم، فهم دارم، قدرت تفکر دارم، معلومات دارم و تجربه دارم و با استمداد از این منابع من هم می خواهم یک جرح و تعدیلی بکنم در سخنان دریافت کرده از قبل دیگران.
تحقیقی در یکی از دانشگاه های ایران انجام گرفته که خلاصه آن به شرح زیر است:
به استاد می گویند سر کلاس برود و راجع به یک موضوعی شروع کند به غلط درس دادن تا ببیند آیا دانشجویی یافت می شود که به قول حوزویان، بر صحبت های استاد، اشکال وارد کند. استاد سر کلاس می رود و حدود یک ساعت راجع به یک موضوعی غلط درس می دهد. جالب این جاست که دانشجویان کلاس به جای این که نسبت به مطالب غلط استاد واکنش نشان دهند، تا پایان کلاس مشغول نوشتن جزوه هستند و هیچ کس پیدا نمی شود که با استاد وارد مباحثه شود و بر سخنان استاد، اشکال وارد کند. به قول معروف چون دانشجویان استاد را دانای کل می دانند بنابراین تمام صحبت های وی را بدون تحقیق و بررسی و چشم بسته می پذیرند. این است وضعیت اکثر کلاس های درس دانشگاه که به نظر حقیر، نشأت گرفته شده از دوران دانش آموزی و به عبارت دیگر نظام آموزش و پرورش کشور است.
با فرهنگی که از دوران مهد کودک به او یاد می دهند که تسلیم باید باشی، تسلیم معلم، تسلیم دبیر، تسلیم بالاتر از خودت. بعد هم فقط و فقط چه بکن؟توجه بکن الفاظ را یاد بگیر بیا طوطی وار معنا کن. شما ببینید برای نظام آموزشی یک کشور بد نیست که به بچه تان، به خواهرتان، به برادرتان می گویید که چرا کلاس کنکور میروی؟! تو که همه درس ها را خوب بلدی؟ می گوید مفهوما بلدم، تست زدن بلد نیستم. این یعنی چه؟یعنی تست ها جوری طراحی شده اند که با فهم هیچ سر و کار ندارند. این است که با اینکه مفهوما بلدم ولی باید کلاس کنکور بروم تا یاد بگیرم تست بزنم. یعنی یاد بگیرم که از شگردهای زبانی استفاده کنم. از آن طرف می گوییم تو چرا موفق نشدی؟ می گوید من مفهومی خوانده بودم دختر همسایه تستی حفظی خوانده بود. آدم حفظی که بخواند در کنکور قبول می شود دیگر.
خوب این برای نظام آموزشی یک مملکت خوب نیست وقتی ما کمی دقت در آن بکنیم. ولی خوب ما اصلا برایمان عادی شده است. اصلا متوجه نیستیم که اگر کنکور یک کشوری در هر مقطعی مبتنی بر لفظ و حافظه باشد که آنهایی که مفهوما و به عمق داستان فرو رفتند اینها در آن موفق نیستند. خوب یک خللی باید در این نظام تعلیمی و تربیتی، در این نظام آموزشی و پرورشی وجود داشته باشد. همه اینها موجبات این می شود که ما اصلا تفکر نمی کنیم.
در مقام نظر اگر کسی بخواهد نقش فعال بر عهده بگیرد باید متفکر باشد و تفکر نه یعنی حفظ کردن هزارتا کتاب در ذهن، انگار پنج تا دی وی دی کرده اند در ذهن من، نه، یعنی بتوانیم هرس کنیم یک اندیشه هایی را که مدام دارند به من هجوم می آورند.
در پایان باید عرض کنم که به نظر حقیر، سیستم آموزشی حوزه های علمیه کشور بسیار بسیار بهتر و پیشرفته تر از نظام آموزشی دانشگاه ها و مدارس ما است چرا که در حوزه های علمیه روش آموزشی Give&Take حکمفرماست. سیستمی که سال های سال است در حوزه های علمیه ما اجرا می شود و هم اکنون دنیای غرب آن را بهترین روش آموزشی در کلاس های درس می داند. در نظام آموزشی حوزه، طلبه ها بر خلاف دانشجویان یاد می گیرند که هر مطلبی را بدون دلیل و برهان و سند نپذیرند. در این سیستم این طور نیست که چون استاد، استاد است پس هر چه می گوید درست است در حالی که در دانشگاه ها چون غالب دانشجویان بدون آمادگی سر کلاس درس حاضر می شوند بنابراین تمام صحبت های استاد را بی چون و چرا می پذیرند.
خوب است در دانشگاه ها استاد در هر جلسه، سر فصل مطالبی را که قصد دارد در جلسه آتی تدریس نماید اعلام کند تا دانشجویان قبل از حاضر شدن در کلاس درس، پیش مطالعه نموده و امکان مباحثه فراهم شود.
? دکتر سید حامد شیرازی بهشتی ها